گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

18 ماهگی

مژده  مژده  مژده  کسانی که کودک زیر 18 ماه دارن روزهای خوش در راهن عزیزان صبور باشین بچه 18 ماهه خیلی خیلی خیلی  شیرینه خم خم میان جلو و ادا اطوار در میاره تا بخندوننت بوسه بارون می کنه مخصوصا اگه سه تا باشن نمیگذاره ناراحت بمونی نمیگذار ه  تنها بمونی مواظبت هست وقتی سرحالی به کار خودشون که شیطنت باشه می رسن وقتی بگی نه می فهمه و بهانه دد نمی گیر ه  مخصوصا اگه مثل ارشیا جدی باشه ساکت هم می شه تا دلت را بسوزونن معنی 99% حرفات را می فهمه اگه باباشون بگه فلان چیز را از دستش بگیر از شما ناراحت نمی شه بلکه با اخم به بابا نگاه می کنن بل...
11 اسفند 1393

سه قلو یعنی

سه قلو یعنی : یعنی بعد از کلی گشتن دنبال لباس فروشنده بگه سه تا یه سایز ندارم یا یه رنگ ندارم یا سه رنگ ندارم یا ... وقتی یکی را بغل می کنی و می بوسی چهارتا چشم منتظر میاپاین. وقتی یکی میدوه بغلت دوتای دیگه هم متوجه می شن و میان. وقتی یکی بهانه می گیره دوتای دیگه درک دارن که نمی تونن بهانه بگیرن چون کسی نیست که بهشون برسه. وقتی یکی گریه می کنه به جز مامانش کس دیگه هست که دلداریش بده و بغلش کنه و ببوستش. وقتی یکی به در و دیوار می خوره و بهش توجه می کنی دوتای دیگه برای جلب توجه خودزنی می کنن. وقتی یکی طلب شیر می کنه هرسه شیر می خوان و گرسنه هستن. وقتی به یکی غذا میدی دو تا دیگه گرسنه هستن اما سرشون را گرم می کنن و به رو ...
11 اسفند 1393

این روزها

چند روزی گذشت تا حساسیت بچه ها به دوری از من کم شد و از بین رفت. اینجا رفت آمد بیشتره بچه ها کمتر اذیت می کنن. چند بار دخترخاله دانشجوم آمده ، مادر بزرگم هست . مامان بابا چند بار در روز ازمون سر می زنن یا میریم بالا و با شیطنت بچه ها فراری می شیم میایم پایین. بچه ها کلاه سرشون می کنن می رن روی پله ها می شینن در ورودی را که کمی شیشه داره نگاه می کنن تا رفت آمد مردم را دنبال کنن.براشون تازگی داره. کت کلاه تنشون می کنن برن طبقه بالا. هواکش آشپزخونه ها یکی هست صدای گریشون که میره بالا مامانم صداشون می کنه بچه ها به جای جواب دادن می رن پشت در وامیستن برن بالا. به مامانم که می رسن می گن همممه بعد هم بوس پرتاپ می کنن که خوارکی بگیرن...
3 اسفند 1393

مادر که باشی...

مادر که باشی ؛  دونه دونه قطره های سرمت را می شماری تا زودتر به بچه ها برسی.   مادر که باشی ؛  حالت بد نمی تونی از جات بلند شی اما به عشق بچه ی واکسن زده از جا می پری و باهاش بازی می کنی. مادر که باشی ؛  می دونی گریه می کنه و ناراحت می شه اما می بریش که واکسن بزنه ، ناراحت می شی اما دلسوزانه آرامش می کنی. مادر که باشی ؛  محکم می شی . قوی می شی تا خوب تکیه گاهی باشی . مادر که باشی ؛  همه سختی ها را به جون می خری سه چهار روزه هم اسباب کشی می کنی و وسایلت را هم می چینی تا دوباره با بچه هات کنار هم باشی. مادر که باشی ؛  هرقدر هم خسته باشی و عصبانی می تونی بخندی و بازی کنی. مادر که ب...
3 اسفند 1393

واکسن 18ماهگی

عجله من در اسباب کشی فقط به دلیل واکسن بچه ها بود . چون می خواستم خونه خودم باشم. سه شنبه باید واکسن می زدیم که از دوشنبه عصر اردلان به استفراغ افتاد و خوب نشد تا سه شنبه که بردیم دکتر دیدم به اسهال هم افتاده یه آمپول زدیم استفراغش بند آمد و واکسن هم زدیم بچم سه بار سوزن خورد بعد از اون هم بچه های دیگه اسهال شدن هر کار کردیم هم بند نیامد هنوز هم هست اما دفعاتش 3 یا 4 بار در روز بیشتر نیست . از ارسلانم بگم که بچم اصلا گریه نکرد . پسرم لایق اسم ارسلان هست هر چند که یاسین منه اما خوب ارسلان نامدار شده. ماشاءالله ختنه کردیم گریه نکرد واکسن زدیم گریه نکرد الآن هم داره چهارتا دندون (دوتا نیش و دوتا کرسیه کنارش) با هم درمیاره گریه نمی ک...
3 اسفند 1393

اسباب کشی

سلام به همه دوستان مهربونم . دلم برای همه و صد البته فرشته های کوچولوی ناز وبلاگی تنگ شده بود. زود اسباب کشی کردیم اما سیستم را دیر آوردیم اینترنت هم کمی دیر وصل شد و بچه ها هم امان نمی گذارن . خدا همه بچه های دوست داشتنی را پیر کنه از جمله جوجه های من را.آمین. شنبه شب که رفتم خونه مادرشوهرم آماده شدم یکی دو هفته پر فعالیت داشته باشم . یکشنبه و دوشنبه را ؛دو روزه وسایل آشپزخونه و ظرفهای کنارگذاشته توی کمد را جمع کردم که روز دوشنبه ظهر مادرشوهرم زنگ زد گفتن: "مرضیه دیگه نمی تونم واقعیت را باید گفت دیگه نمی تونم نگه دارمشون خیلی شیطونن." راست می گفتن البته کمک داشتن پدرشوهرم و خواهرشون که خاله همسرم باشن اما واقعا شیطونن. ...
3 اسفند 1393